ابوذر غفاری از اصحاب بزرگ پیامبر اکرم(ص) بود که در همان اوائل دعوت پیامبر(ص) به اسلام گروید و جزو نخستین مسلمانان به شمار میآمد.[1]
مشهور مورخان نام کامل او را چنین ذکر کردهاند: جندب بن جنادة بن قیس بن عمرو بن ملیل بن صعیر بن حرام بن غفار که به ابوذر غفاری معروف شد.[2] مادر ابوذر نیز از قبیله بنی غفار، به نام رمله دختر وقیعه بود.[3] او قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص) نیز خداپرست بوده و در نتیجه آشنایی با پیامبر، به اسلام گروید.[4] ابوذر برخلاف دیگر مسلمانان، بعد از اسلام آوردن، در مکه نماند و به قبیله خود بازگشت و حتی بعد از هجرت پیامبر به مدینه نیز به آنجا نرفت و در زمان جنگهایی چون بدر، احد و خندق نیز در میان قبیله خود بود، تا اینکه بعد از جنگ خندق نزد پیامبر(ص) آمد و تا زمان رحلتشان با ایشان بود. [5] او همچنین تا زمان مرگ ابوبکر؛ خلیفه اول در مدینه به سر میبرد.[6]
ابوذر از جمله اصحابی بود که به صراحت لهجه و شجاعت معروف بوده و حتی گفته شده که با پیامبر(ص) عهد بسته بود که از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسد.[7] روایت مشهوری به این ویژگی ابوذر اشاره دارد: «آسمان سایه نینداخته و زمین بر خود حمل نکرده گویندهاى راستگوتر و نیکتر از ابوذر».[8]
تعریف این روایت از شخصیت ایشان به حدی است که برای برخی از شیعیان این شبهه پدید آمده بود، آیا ابوذر از اهل بیت(ع) نیز برتر بوده است یا خیر؟ یکی از شیعیان این اشکال را با امام صادق(ع) اینگونه مطرح ساخت: آیا پیامبر خدا(ص) در حقّ ابوذر چنین نفرموده است که: «آسمان بر کسى سایه نیفکنده و زمین بر خود حمل نکرده، کسى را که راستگوتر از ابوذر باشد؟» امام فرمود: «آرى»، او پرسید: پس پیامبر خدا(ص)، امیر المؤمنین(ع) و حسن و حسین(ع) در این میان چه خواهند شد؟! امام در پاسخ فرمود: «دوره سال چند ماه است؟» گفته شد: دوازده ماه، امام(ع) فرمود: «چند ماه از آنها، ماه حرام شمرده شده است؟» پاسخ داده شد: چهار ماه، امام ششم فرمود: «آیا ماه رمضان هم جزو آنها است؟» که پاسخ منفی داده شد، امام صادق(ع) فرمود: «یقیناً در ماه رمضان شبى هست که برتر از هزار ماه است، و ما خاندانى هستیم که هیچ فردى با ما سنجیده نمیشود».[9]
ابوذر غفاری(ره)، صراحت لهجه و حقیقتگویی خود را تا آخر عمر داشت و شاید همین ویژگی سبب تبعید و در نهایت مرگ او شده باشد. او از جمله افراد بسیار نزدیک به امام علی(ع) بوده است. بعد از ماجرای سقیفه او به همراه تعداد معدودی از اصحاب، در کنار حضرت علی(ع) باقی ماند و از یاران نزدیک ایشان به شمار میآمد. همین روش او سبب شد تا در روایات مختلفی ستایش از او به عمل آید. امام رضا(ع) میفرماید: «... واجب است دوستى امیر المؤمنین و کسانى که بر طریقه رسول خدا باقی ماندند و تغییر و تبدیل در دین او ندادند؛ مثل سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و ... خداوند از آنها راضی است و رحمت خداوند بر آنها است».[10]
ابوذر بعد از مرگ خلیفه اول به شام رفت. اما دور شدن از مدینه به معنای جدایی او از اسلام نبود. او تا زمان عثمان در آنجا ماند تا اینکه عثمان، دستور بازگشت او به مدینه را داد. علت این دستور چنین بود که ابوذر در آنجا خاری در چشم معاویه بود و در مقابل بدعتهای او ایستادگی میکرد و با همان صراحت لهجه خود، او را رسوا میساخت. او از عملکرد معاویه در شام گلایه داشت و همین سبب نامه نگاری معاویه به عثمان و شکوه و گلایه از ابوذر شد.[11] ابوذر بعد از برگشت از شام نیز ساکت نماند و اعتراضات شدیدی نسبت به عثمان کرد. او حتی گفتوگوی تندی با او در نزد اصحاب داشت.[12] در نهایت، عثمان او را به ربذه تبعید کرد و ابوذر در آنجا بود تا در سال 33 از دنیا رفت و عبدالله بن مسعود نیز بر او نماز گذارد.[13]
زمانی که او در حال عزیمت به ربذه بود؛ امام علی(ع) به بدرقه او رفته و او را چنین خطاب ساخت: «اى ابا ذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس امید به کسى داشته باش که به خاطر او غضبناک شدى، این مردم براى دنیاى خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدى، پس دنیایی را که به خاطر آن از تو ترسیدند به خودشان واگذار، و با دین خود که بر آن ترسیدى از این مردم بگریز. این دنیا پرستان چه محتاجاند به آنچه که تو آنان را از آن ترساندى، و چه بینیازى از آنچه آنان تو را از آن منع کردند. و به زودى خواهى یافت که چه کسى فردا سود میبرد؟ و چه کسى بیشتر مورد غبطه واقع میشود؟ اگر آسمان و زمین درهاى خود را بر روى بندهاى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از میان آن دو براى او خواهد گشود. آرامش خود را تنها در حق جستوجو کن، و جز باطل چیزى تو را به وحشت نیندازد. اگر تو دنیاى این مردم را میپذیرفتى، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن برمیگرفتى دست از تو برمیداشتند».[14] این جملات از امیر المؤمنین(ع)، بیانگر شخصیت و صداقت ابوذر است و به نوعی تصمیم اتخاذ شده در مورد تبعید ابوذر را به چالش میکشد.
مشهور مورخان نام کامل او را چنین ذکر کردهاند: جندب بن جنادة بن قیس بن عمرو بن ملیل بن صعیر بن حرام بن غفار که به ابوذر غفاری معروف شد.[2] مادر ابوذر نیز از قبیله بنی غفار، به نام رمله دختر وقیعه بود.[3] او قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص) نیز خداپرست بوده و در نتیجه آشنایی با پیامبر، به اسلام گروید.[4] ابوذر برخلاف دیگر مسلمانان، بعد از اسلام آوردن، در مکه نماند و به قبیله خود بازگشت و حتی بعد از هجرت پیامبر به مدینه نیز به آنجا نرفت و در زمان جنگهایی چون بدر، احد و خندق نیز در میان قبیله خود بود، تا اینکه بعد از جنگ خندق نزد پیامبر(ص) آمد و تا زمان رحلتشان با ایشان بود. [5] او همچنین تا زمان مرگ ابوبکر؛ خلیفه اول در مدینه به سر میبرد.[6]
ابوذر از جمله اصحابی بود که به صراحت لهجه و شجاعت معروف بوده و حتی گفته شده که با پیامبر(ص) عهد بسته بود که از سرزنش هیچ سرزنش کنندهای نهراسد.[7] روایت مشهوری به این ویژگی ابوذر اشاره دارد: «آسمان سایه نینداخته و زمین بر خود حمل نکرده گویندهاى راستگوتر و نیکتر از ابوذر».[8]
تعریف این روایت از شخصیت ایشان به حدی است که برای برخی از شیعیان این شبهه پدید آمده بود، آیا ابوذر از اهل بیت(ع) نیز برتر بوده است یا خیر؟ یکی از شیعیان این اشکال را با امام صادق(ع) اینگونه مطرح ساخت: آیا پیامبر خدا(ص) در حقّ ابوذر چنین نفرموده است که: «آسمان بر کسى سایه نیفکنده و زمین بر خود حمل نکرده، کسى را که راستگوتر از ابوذر باشد؟» امام فرمود: «آرى»، او پرسید: پس پیامبر خدا(ص)، امیر المؤمنین(ع) و حسن و حسین(ع) در این میان چه خواهند شد؟! امام در پاسخ فرمود: «دوره سال چند ماه است؟» گفته شد: دوازده ماه، امام(ع) فرمود: «چند ماه از آنها، ماه حرام شمرده شده است؟» پاسخ داده شد: چهار ماه، امام ششم فرمود: «آیا ماه رمضان هم جزو آنها است؟» که پاسخ منفی داده شد، امام صادق(ع) فرمود: «یقیناً در ماه رمضان شبى هست که برتر از هزار ماه است، و ما خاندانى هستیم که هیچ فردى با ما سنجیده نمیشود».[9]
ابوذر غفاری(ره)، صراحت لهجه و حقیقتگویی خود را تا آخر عمر داشت و شاید همین ویژگی سبب تبعید و در نهایت مرگ او شده باشد. او از جمله افراد بسیار نزدیک به امام علی(ع) بوده است. بعد از ماجرای سقیفه او به همراه تعداد معدودی از اصحاب، در کنار حضرت علی(ع) باقی ماند و از یاران نزدیک ایشان به شمار میآمد. همین روش او سبب شد تا در روایات مختلفی ستایش از او به عمل آید. امام رضا(ع) میفرماید: «... واجب است دوستى امیر المؤمنین و کسانى که بر طریقه رسول خدا باقی ماندند و تغییر و تبدیل در دین او ندادند؛ مثل سلمان فارسى، ابوذر غفارى، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و ... خداوند از آنها راضی است و رحمت خداوند بر آنها است».[10]
ابوذر بعد از مرگ خلیفه اول به شام رفت. اما دور شدن از مدینه به معنای جدایی او از اسلام نبود. او تا زمان عثمان در آنجا ماند تا اینکه عثمان، دستور بازگشت او به مدینه را داد. علت این دستور چنین بود که ابوذر در آنجا خاری در چشم معاویه بود و در مقابل بدعتهای او ایستادگی میکرد و با همان صراحت لهجه خود، او را رسوا میساخت. او از عملکرد معاویه در شام گلایه داشت و همین سبب نامه نگاری معاویه به عثمان و شکوه و گلایه از ابوذر شد.[11] ابوذر بعد از برگشت از شام نیز ساکت نماند و اعتراضات شدیدی نسبت به عثمان کرد. او حتی گفتوگوی تندی با او در نزد اصحاب داشت.[12] در نهایت، عثمان او را به ربذه تبعید کرد و ابوذر در آنجا بود تا در سال 33 از دنیا رفت و عبدالله بن مسعود نیز بر او نماز گذارد.[13]
زمانی که او در حال عزیمت به ربذه بود؛ امام علی(ع) به بدرقه او رفته و او را چنین خطاب ساخت: «اى ابا ذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس امید به کسى داشته باش که به خاطر او غضبناک شدى، این مردم براى دنیاى خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدى، پس دنیایی را که به خاطر آن از تو ترسیدند به خودشان واگذار، و با دین خود که بر آن ترسیدى از این مردم بگریز. این دنیا پرستان چه محتاجاند به آنچه که تو آنان را از آن ترساندى، و چه بینیازى از آنچه آنان تو را از آن منع کردند. و به زودى خواهى یافت که چه کسى فردا سود میبرد؟ و چه کسى بیشتر مورد غبطه واقع میشود؟ اگر آسمان و زمین درهاى خود را بر روى بندهاى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از میان آن دو براى او خواهد گشود. آرامش خود را تنها در حق جستوجو کن، و جز باطل چیزى تو را به وحشت نیندازد. اگر تو دنیاى این مردم را میپذیرفتى، تو را دوست داشتند، و اگر سهمى از آن برمیگرفتى دست از تو برمیداشتند».[14] این جملات از امیر المؤمنین(ع)، بیانگر شخصیت و صداقت ابوذر است و به نوعی تصمیم اتخاذ شده در مورد تبعید ابوذر را به چالش میکشد.
[1]. ابو نعیم إصبهانی، أحمد بن عبد الله، معرفة الصحابة، تحقیق: عزازی، عادل بن یوسف، ج 2، ص 557، دار الوطن، ریاض، چاپ اول، 1419ق.
[2]. ابن عبدالبر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، تحقیق: بجاوى، على محمد، ج 4، ص 1652، دار الجیل، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[3]. الاستیعاب، ج 1، ص 252.
[4]. معرفة الصحابة، ج 2، ص 557.
[5]. ابن أثیر جزری، علی بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 357، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
[6]. الاستیعاب فى معرفة الأصحاب، ج 1، ص 252.
[7]. معرفة الصحابة، ج 2، ص 557.
[8]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، تحقیق: موسوی جزایری، سید طیب، ج 1، ص 52، دار الکتاب، قم، چاپ چهارم، 1367ش.
[9]. شیخ صدوق، معانی الاخبار، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 179، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1403ق؛ ترجمه معانی الاخبار، مترجم: محمدی شاهرودی، عبد العلی، ج 1، ص 395 – 396، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1377ش.
[10]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، محقق و مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 126، نشر جهان، تهران، چاپ اول، 1378ق.
[11]. الاستیعاب، ج 1، ص 253.
[12]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 22، ص 426، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[13]. الاستیعاب، ج 1، ص 253.
[14]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صالح، صبحی، خطبه 130، ص 188، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق؛ ترجمه نهج البلاغة، مترجم: دشتی، محمد، ص 247، مشهور، قم، چاپ اول، 1379ش.
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 94 اسفند 11 توسط
منبر مکتوب